۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

بازپرسی دوباره از هیلا صدیقی در اوین

این متن رو از صفحه فیس بوک هیلا صدیقی نقل می کنم:



برای صبح روز 22 خرداد 90 دوباره احضار می شوم اوین . با خودم می گویم دو سال پیش این موقع در صف انتخابات بودم و حالا می روم که لابد بگویند( رایت را که دادی بنشین سرجایت و حرف زیاد نزن ) طبق معمول هربار، باز نمی دانم برمیگردم خانه یا قرار است بازداشت شوم . پس با همه نزدیکان خداحافظی میکنم . صبح فردا می روم اوین . بازپرس مرد میانسالی ست ک...ه تا به حال ندیدمش . خوشحالم که خیلی جوان نیست اینبار. بعد از انجام کارهای رسمی و تفهیم و دفاع و امضا و ... شروع می کند به نصیحت کردن . عجیب مهربان است ! و من حیرت زده فقط گوش می کنم . می گوید شاعران باید مسئول باشند نسبت به جامعه نه مانند بسیاری از شاعران تاریخ ما که خنثی بودند و در هر شرایطی از گل و بلبل و خال یار شعر می سرودند . اما شما هم نباید از جامعه سیاه نمایی کنید . نباید جوانان را نسبت به اوضاع نا امید کنید . می گویم شعرهای من سراسر امید است . من که از رویش دوباره و بهار و آبادی گفتم ایراد می گیرند چرا گفتی سبزست دوباره ؟ باز هم همان نصیجت ها را ادامه می دهد می گوید ما شیعه مسلمانیم . شیعیان حق ندارند ناامید شوند . بالاترین مصیبت ها را ائمه ما دیدند و ناامید نشدند . حضرت زینب آنهمه مصیبت دید و باز فریاد امید زد... می فهمم باید با زبان خودش حرف بزنم. می گویم اگر الگوی ما حضرت زینب باشد او که بی هیچ ترسی حقایق ظلمی که بر آنها رفت را فریاد زد . من هم آنچه را که بر هم نسلانم گذشت فریاد زدم . می گوید حضرت زینب در برابر یزیدیان فریاد زد شما که در برابر یزیدیان نیستید . اینها همه خواهران و برادران شما هستند ... حس میکنم تمام وجودم را درد فرا می گیرد . هدی ، هاله ، سهراب ، ندا ، امیر ، اشکان ، ترانه و بسیاری دیگر از مقابل چشمانم رد می شوند . صدایم آرامتر می شود و نگاهم پر از افسوس... می گویم اگر ما را به چشم خواهر و برادران خود دیده بودید که هرگز این چنین نمی شد که ما مجبور باشیم در وصف همنسلانمان سوگ نامه بنویسیم .... لحظه ای فقط مکث می کند و ناامید در چشمانم می نگرد بعد والسلام می گوید و اشاره می کند بروم . از ساختمان خارج می شوم . بیرون در ، پدر و مادرم با دیدن من دوباره خوشحال می شوند و با سرعت به سوی من می آیند . اما من هنوز دلم می لرزد به یاد خواهران و برادرانم ...

۱ نظر: